هنر



سورئالیسم یا فراواقع‌گرایی یک مکتب هنریه که در قرن بیستم موجودیت پیدا کرد و نقطه اوج اون رو می‌شه در نقاشی‌علی سالوادور دالی دید. این مکتب تاثیر مفهوم تازه‌وارد ناخودآگاه که فروید ابداعش کرده بود، شکل گرفت و تلاش می‌کرد تا راهی به درون پیچیده‌ترین بخش وجود آدمی که در تک تک تصمیمات زندگی ما دخیله؛ اما با کمترین اطلاعی از اون داریم، باز کنه.

 

این مقدمه خلاصه رو گفتم تا وارد معرفی حالتی از موسیقی بشم که بهش می‌گیم اثیری. این حالت رو تقریبا همه ما با سبک‌های مختلف تجربه کردیم، حالتی که از یه موسیقی به لذتی وصف‌نشدنی می‌رسیم که نه درست علتش رو می‌دانیم و نه حس واقعیش رو می‌تونیم بیان کنیم. سورئالیسم در موسیقی دقیقا همین کارکرد رو داره، یه تصاویر ذهنی برای ما می‌سازه که در نگاه اول و جزئی بی‌معنیه ولی وقتی در یک کل قرار می‌گیره، هر جز از کل اون معنا پیدا می‌کنه و حسی رو به شخص منتقل می‌کنه که کامل از ناخودآگاه اومده.


مینیمالیسم یک مفهوم کلی در مورد سبک زندگی، هنر، تفکر و خیلی چیزهای دیگه است. در هنر این اصطلاح در ابتدا با صورتی منفی داشت و در مورد هنرمندانی استفاده شد که کارهاشون ساختاری حداقلی داشت و از تجملات معمولی بهره‌ای نبرده بود. با گذشت زمان اما این مفهوم کاملا تغییر معنا داد، با ظهور سبک‌های مختلف هنری بر مبنای تفکر مینیمال، این معنا موجودیت مثبتی به خودش گرفت و بعد از اون هنرمندان زیادی در رشته‌های مختلف به این سبک گرایش پیدا کردند. در مینیمالیسم، هنر چیزی جز یک شی واقعی نیست و به قول فرانک استلا: «چیزی که می‌بینید، همون چیزیه که می‌بینید». فیلیپ گلس یکی از بزرگ‌ترین آهنگسازان قرن بیستمه که به واسطه موسیقی مینیمال تاثیر بزرگی بر جریان موسیقی دوران ما گذاشت. در موسیقی او از زرق و برق و تجملات کلاسیک خبری نیست؛ موسیقی او حاصل تکرار ریتم‌های مشخص با فواصل تعیین‌شده است که به مروز تغییر می‌کند و با فضاسازیه که مخاطب رو تحت تاثیر قرار می‌ده. خلاصه هنر مینیمال این روزا همه جا رو احاطه کرده و به هر جایی که سر بزنیم، می‌شه رد پاش رو دید. این هنر در هر رشته‌ای این توانایی رو داره که در عین سادگی، پیام‌های زیادی رو به مخاطب منتقل کنه.


سلام

من حمید سعادتمند هستم. سن زیادی نداشتم که به موسیقی علاقه‌مند شدم. این علاقه منجر به ادامه مسیری شد که من رو به سمت دیگر رشته‌های هنری کشید. از اون موقع تا به الان، زندگی من همیشه با مفهوم هنر پیوند خورده و امیدوارم این پیوند ادامه پیدا کنه. به وبلاگ نویسی روی آوردم، چون در دنیایی که همه اطلاعات داره به بستر شبکه‌های اجتماعی منتقل می‌شه و دیگه کمتر می‌شه با جستجو به اطلاعات دسترسی پیدا کرد، این نیاز رو احساس کردم که باید مطالبی تولید کرد که بشه با یه جستجوی ساده به اون‌ها دسترسی پیدا کرد. این وبلاگ آغازیه برای من تا باهاش بتونم تجربیات شخصی که از تعامل با هنر داشتم رو با بقیه به اشتراک بگذارم.


از ابتدای قرن بیستم و سرعت گرفتن رشد صنعتی، دانشمندان زیادی نسبت به اثرات مخرب این رشد و خصوصا افزایش مصرف سوخت‌های فسیلی هشدار دادند. الان و در این لحظه با قاطعیت می‌شه گفت که تقریبا تمامی اون پیش‌بینی‌ها درست از آب درآمدند و ما امروز در آستانه یه بحران بزرگ و ورود به نقطه غیر قابل بازگشت هستیم. همه مردم دنیا در حال حاضر درگیر بحران‌هایی هستند که هر کدام در جای خودش می‌تونه آخرامانی باشه ولی شاید هیچ‌کدام به اندازه تهدید گرمایش جهانی و تغییر اقلیم مهم نیست و با همه ما سر و کار نداره. ما در آستانه بحرانی هستیم که می‌تونه میلیاردها انسان رو با دشواری‌های بزرگ مواجه کنه ولی هنوز کمتر بهش پرداخته می‌شه. متاسفانه به این موضوع مهم در عرصه هنر هم کمتر توجه می‌شه، چند تا فیلم تاثیرگذار در اندازه فیلم‌هایی مثل ۲۰۱۲ ساخته شده؟ چند تا آلبوم موسیقی از طرف هنرمندان جریان اصلی و عامه‌پسند منتشر شده؟ چند تا نفاشی با موضوع تغییر اقلیم کشیده شده؟ حقیقتش اینه که هنر در این مقوله تقریبا بی‌تفاوته و همراه با جریان اصلی رسانه داره در مسیر نادرستی حرکت می‌کنه. آگاهی و آگاهی‌بخشی نسبت به این بحران بی‌نهایت مهم از مرحله اول بر عهده تک تک ماست ولی نقش افراد و گروه‌هایی که بیشتر رسانه‌ای هستند، خیلی بیشتره. بخشی رو ما باید از هنرمندان مطالبه کنیم ولی متاسفانه دوره هنرمندان بزرگ و پیشرو گذشته و ما با جریانی مواجهیم که هنرمندان اصلا جلوتر از مردم نیستند و چه بسا با فاصله زیاد از واقع معاصر و شرایط دنیا دورند و درکی از جامعه ندارند. ماییم که به کمک هر ابزاری باید از هنرمندان مطالبه کنیم تا چنین موضوعات مهم و شاخصی رو به میدان جامعه بیارند. هنر اگر نتونه نقشی پیشرو و تاثیرگذار در وقایع و رخدادها داشته باشه، فقط و فقط یه سرگرمیه که می‌تونه موقتا مردم رو از دنیای واقعیت جدا کنه؛ اما چیزی به اونا اضافه نمی‌کنه.


بحران زبان

تجربه زندگی در وضعیت تجربه‌نشده این روزها، یه اتفاق استثنایی در زندگی ماست. یکی از ویژگی‌های متمایز بشر نسبت به سایر جان‌داران ساکن در کره زمین، وجه اجتماعی و توانایی اون در توسعه ارتباطات بوده. اگه به جغرافیای زمین نگاه کنیم، کشورهایی که در معرض ارتباطات بیشتر قرار گرفتند و یا راه ارتباطی داشتند، از نظر فضای ارتباطی وضعیت بهتری نسبت به بقیه دارند. برای ارتباط، ما نیازمند داشتن یه زبان مشترک هستیم. زبانی که باهاش بتونیم، نامفهومات مشترک رو به مفهومات بدل کنیم. زبان عامل ارتباط مردمی با فاصله میلیون‌ها کیلومتر از هم شده و در این عصر و به لطف اینترنت این ارتباط معنی جدیدی هم پیدا کرده.

چرا زبان و به بیان بهتر ارتباط مهمه؟ توصیف زبان‌شناختی این قضیه از عهده من خارجه؛ اما بیاید و فرض کنیم ما هم مثل خیلی گونه‌های دیگه، فاقد امکان برقرار ارتباط به اون حالتی که در حال حاضر بشریت داره، بودیم؟! در اون صورت ما در بهترین حالت یه تعداد کلونی جداافتاده از هم بودیم که امکان رشد و توسعه رو نداشتیم. به گینه نو نگاه کنید، تعداد زیادی قوم با زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف وجود دارند که همواره با هم در نزاع همیشگی‌اند. این عدم ارتباط باعث شده نتونند یه ملت واحد باشند و در شرایط بحرانی ی و محیطی همواره در معرض خطر باشند. یه بار دیگه فکر کنیم که چه اتفاقی می‌افته وقتی یه ویروس ناشناخته مثل همین روزای ما به جان ساکنان دنیا بیفته، وقتی مردم از هم جدا باشند. در این حالت هیچ امکان امدادرسانی وجود نداره و همه دیر یا زود اسیر بحران می‌شن. حالا اگه یه خاطر خارجی،‌ مثل دولت استعماری و استثماری باشه هم همین شرایط صادقه.

همه چیزایی که بالاتر گفتن در اهمیت زبانه و نقشی که در برقرار ارتباط داره. ما با زبان مشترک بود که تونستیم دنیایی رو بسازیم که علی رغم همه پس‌رفت‌ها، قبل از شروع جنگ کلی تمهیدات زبانی رو لازم داشته باشه. ما با زبان بود که تونستیم مفاهیمی مثل حقوق بشر، مبارزه با فاشیسم، مبارزه با نژادپرستی و خیلی چیزای دیگه رو به دست بیاریم. مهم نیست این زبان مشترک چی باشه، مهم اینه که همیشه بتونیم در گفتگو رو باز نگه داریم. باید بتونیم و راه دیگه‌ای برای بقا جز این نیست.

راستش بخوایم یا نخوایم این روزا بخوایم در مورد هر چیزی صحبت کنیم، اول یا آخرش به کرونا می‌رسیم. این روزا ما دچار یه بحران واقعی شدیم، همه ما تحت تاثیر اتفاقی قرار گرفتیم که ما رو از همدیگه جدا کرده. ابتدایی‌ترین ارتباطات نزدیک از ما گرفته شده و بیان احساسات بدنی تقریبا ناممکن شده. مادران و پدران با یه ترس فرزندشان رو بغل می‌گیرند و دوست‌ها دیگه حتی شهامت دست دادن هم ندارند. در این شرایط ما فقط یه ابزار ارتباطی داریم و اون زبانه. ما محکومیم به استفاده بهتر از زبان برای ساخت دنیایی که باهاش بتونیم شرایط بهتری رو برای خودمان و اطرافیانمان بسازیم. ما باید بتونیم از این ابزار توانمند برای ایجاد احساسات بهتر استفاده کنیم. ما محکومیم به بقا، محکومیم به زیستن و برای زیست بهتر محکومیم به استفاده بهتر از زبان و بهره گرفتن از اون برای تعالی بشر.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Shawn يزدان آموزش برنامه نویسی پی اچ پی PHP Android apps anime pc game Phillip یک فنجان محبت دانلود آهنگ لیست از هر چی که می خواین